10.22081/sn.2023.74843

آرزوی سنجاب

موضوعات

آرزوی سنجاب

فاطمه محمدصالحی

سنجاب گفت: «اجی مجی لاترجی!» بعد با چشم‌های بسته از درخت پرید. صدای افتادن سنجاب، درخت پیر را بیدار کرد. سنجاب گفت: «آخ پام!»

او قبلاً هم از درخت پایین پریده بود. یک بار دمش زخمی شده و یک بار دستش شکسته بود. آرزوی سنجاب این بود که ژیمناستیک کار شود؛ اما او عجله داشت و می­خواست زود به آرزویش برسد. 

درخت پیر به خودش تکانی داد و گفت: «هر چیزی راهی و کاری دارد. تو باید به باشگاه بروی و آموزش ببینی. نه این که سرخود کاری بکنی. ببین چه به روز شاخه هایم آوردی.»

 

تو چه آرزویی داری؟

آیا تو هم دوست داری زود به آرزوهایت برسی؟

CAPTCHA Image