جیع جیغو
محمدرضا شمس
جیغ جیغو از سوراخ تپهاش آمد بیرون. دو زانو نشست روی زمین و با دستهای پشمالویش اینطرف و آنطرف را گشت. جیغ جیغو یک موش کور بود که چشمهایش خوب نمیدید. یکدفعه از خوشحالی جیغی کشید و گفت: «پیداش کردم. عصام رو پیدا کردم.» و خواند: «عصام کو؟ پشت کوه؟ کوه کجاست؟ رو ابراست. ابرهای پاره پاره چک و چک و چک، شر و شر و شر، از آسمون بارون داره میباره...»
عصا که یک مار دراز خاکی بود، فیشی کرد و گفت: «فیش! چی داری میگی واسه خودت نیش! ولم کن بذار برم ایش! چی چی رو عصام رو پیدا کردم هاپیش؟»
و عطسهای کرد و از دست جیغ جیغو بیرون پرید و خزید و رفت. جیغ جیغو با پوزهی درازش بو کشید. اینطرف بو کشید، آنطرف بو کشید. یک دفعه با خوشحالی جیغ کشید: «آخ جون عصام رو پیدا کردم!» و دُم الاغ را که مثل عصا سیخ شده بود، کشید. الاغ عرعری کرد و گفت: «چی چی عصام رو پیدا کردم عر. دُمم رو ول کن، یونجهی تر؛ وگرنه یه جفتک جانانه بهت میزنم میشی پرپر!» و یک جفتک جانانه پراند. جیغ جیغو چند متر پرت شد آنطرفتر و افتاد روی عصاش. دُم نرم و نازکش را روی عصا کشید. پایین بالا، بالا پایین و با خوشحالی جیغ کشید: «خودشه، خود خودشه. خود خودشه. این دیگه عصامه، ارث بابامه!» بعد عصایش را برداشت و عصا عصا راه افتاد. رفت عروسی دختر خالهاش. میرفت و میخواند: «عصام کو؟ پشت کوه؟ کوه کجاست؟ رو ابراست. ابرهای پاره پاره چک و چک و چک، شر و شر و شر، از آسمون بارون داره میباره....»
ارسال نظر در مورد این مقاله