10.22081/sn.2023.74412

نی‌نی سبیلو

موضوعات

نی‌نی سبیلو

عباس عرفانی‌مهر

«نی‌نی سبیلو یک نی‌نی سوسک بود. سیبل داشت، امّا توپ نداشت. دلش توپ می‌خواست؛ یک توپ گرد و قلقلی. نی‌نی سبیلو به مامان گفت: «توپ ندارم. برایم توپ می‌خری؟»

مامان‌سوسکی گفت: «من که پول ندارم!

ولی غصّه نخور، یک کاریش می‌کنم.»

مامان‌سوسکی رفت توی باغ. وقتی برگشت، یک حبّه‌ی انگور بغلش بود.

نی‌نی سبیلو گفت: «آخ‌جون توپ انگوری!» بعد توپ را گرفت و قل و قل و قل شروع کرد به قل دادن. آن‌قدر قِل قِل بازی کرد که خسته شد و خُر خُر پُف پُف خوابید.

صبح که از خواب بیدار شد، قیافه‌اش این‌جوری اون‌جوری شد. اخمی شد. اشکی شد. توپش پنچر شده بود. چیک و چیک و چیک اشک ریخت.

مامان‌سوسکی گفت: «چی شده سبیل قشنگم؟»

نی‌نی سیبیلو گفت: «ببین، توپم پنچر شده!»

مامان‌سوسکی گفت: «این‌که پنچر نشده. کشمش شده. امروز برایت یک مربّای کشمش درست می‌کنم.»

نی‌نی سبیلو گفت: «پس توپ من چی؟»

مامان‌سوسکی گفت: «غصّه نخور عزیزم! بالای درخت انگور هزار هزارتا توپ انگوری هست. الآن می‌رم یکی دیگه برات میارم.»

CAPTCHA Image