عروسی
اسماعیل صوفینژاد
اَتَل مَتَل توتوله
غوله میخواد بخوابه
دیشب تو خواب دیده بود
که هر دو پاش تو آبه
با ماهیها رفته بود
به یک جشن عروسی
یکی بهش گفته بود:
«وای که چقدر ملوسی!»
یه دفعه از خواب پرید
نشد تو خواب شاد بشه
فقط یه آرزو داشت
که روزی داماد بشه
ادامهی خوابشو
امشب میخواد ببینه
خدا کنه که امشب
پیش عروس بشینه!
ارسال نظر در مورد این مقاله