آش سنگ
سمیه تورجی
غوله سرآشپز شده
میخونه شعر و آواز
یه دیگ خیلی گنده
گذاشته رو اجاقگاز
قُل میخورن توی اون
سنگای رنگی رنگی
غوله برای شامش
میپزه آش سنگی
بچّه مگس
سمیه بابایی
مهمون خونهمون شد
بازم یه بچّه مگس
سرزده اومد نشست
تنها بدون هیچکس
وقتی غذا آوردیم
با پا توی غذا رفت
بعدش یهویی پر زد
نمیدونم کجا رفت
شاید که سیر شد و رفت
بشوره دست و پاشو
یا اینکه دعوت کنه
خودش، مامان باباشو!
ارسال نظر در مورد این مقاله