کارهای من
علی باباجانی
سلام.
بابا و مامان من روزه هستند. یعنی از صبح تا شب چیزی نمیخورند. من نمیتوانم روزه بگیرم. آخر خیلی کوچولو هستم. وقتی گرسنهام میشود، یواشکی خوراکی میخورم. نباید کاری کنم که مامان و بابا ناراحت شوند؛ چون آنها روزه هستند و شاید حوصله نداشته باشند. پس این کارها را توی خانه انجام میدهم. تلویزیون میبینم. نقّاشی میکشم. کتاب رنگآمیزی را برمیدارم و رنگ میکنم. با اسباببازیهایم بازی میکنم. برای خودم قصه تعریف میکنم. تازه دعا هم میکنم که مامان و بابا حالشان خوب خوب باشد. بابا مامان یا بابا به مسجد میروم.
وقتی شب میشود، دوباره دور هم جمع میشویم و با هم غذا میخوریم. من هم میگویم: «بابا مامان، روزهتون قبول باشه.»
مامان و بابا مرا میبوسند و من فکر میکنم بهترین مامان و بابای دنیا را دارم.
ارسال نظر در مورد این مقاله