احترام به پدر
مجید ملامحمدی
دو نفر از دوستان امام خمینی برای دیدنش به خانهی ایشان رفتند. یک پدر و یک پسر.
پدر با خوشحالی دستهای خود را به طرف آسمان گرفت و گفت: «خدایا شکرت که قسمت شد به زیارت امام خمینی بیاییم!»
پسر خندید و در دل خود فکر کرد: «امروز بهترین روزِ زندگی من است!»
مسئول دیدارهای دفتر امام، آن دو نفر را بهطرف اتاق امام راهنمایی کرد. پدر و پسر به اتاق رسیدند.
پسر جلوتر از پدر پا به اتاق گذاشت. هر دو سلام کردند. امام خمینی با مهربانی به سلام آنها جواب داد و از پسر پرسید: «این آقا پدر شما هستند؟»
پسر گفت: «بله! پدرم هستند.»
امام گفت: «پس چرا شما جلوتر از ایشان وارد اتاق شدی؟»
پسر خجالت کشید و سر به زیر انداخت. او با خودش فکر کرد: «امام درست میگویند. من نباید جلوتر از پدرم پا به اتاق میگذاشتم. او بزرگتر از من است و من باید احترام او را نگه دارم!»
او آنروز از امام خمینی یک درس تازه یاد گرفته بود.
ارسال نظر در مورد این مقاله