برای مورچه ها

10.22081/sn.2021.71328

برای مورچه ها


برای مورچه‌ها

علی باباجانی

مامان یک کلوچه‌ی خوش‌مزه برایم خریده بود. می‌خواستم همه‌اش را بخورم. یکهو به جلوی پایم نگاه کردم. چندتا مورچه جلوی پایم بودند. اصلاً هم نترسیدم. جیغ هم نزدم. نشستم و کلوچه‌ام را نصف کردم. نصفش را جلوی مورچه‌ها گذاشتم. بقیه را خودم خوردم. دیدم که یک عالم مورچه به کلوچه نزدیک شدند. همه خوش‌حال بودند. احساس کردم برای من دست می‌زنند. صدای دست زدن آمد. پدرم بود. گفت: «آفرین عزیزدل بابا.»

CAPTCHA Image