بامزه
زیپ
سیدناصر هاشمی
مهدی و احمد، یک زیپ پیدا کردند؛ ولی هرچه فکر کردند، نفهمیدند که آن چیست. رفتند پیش علیکوچولو و زیپ را نشانش دادند و گفتند: «علی! میدانی این چیست؟»
علیکوچولو زیپ را گرفت و نگاهی به آن انداخت. کمی فکر کرد و گفت: «فکر کنم که دوتا هزارپاست که همدیگر را بغل کردهاند!»
. (1398). زیپ. سنجاقک, 16(مهر مسلسل175-1398), 31-31. doi: 10.22081/sn.2019.70138
. "زیپ". سنجاقک, 16, مهر مسلسل175-1398, 1398, 31-31. doi: 10.22081/sn.2019.70138
. (1398). 'زیپ', سنجاقک, 16(مهر مسلسل175-1398), pp. 31-31. doi: 10.22081/sn.2019.70138
. زیپ. سنجاقک, 1398; 16(مهر مسلسل175-1398): 31-31. doi: 10.22081/sn.2019.70138
ارسال نظر در مورد این مقاله