حالِ خوب
فاطمه بختیاری
1. دوچرخه 2. بابا 3. دستمال 4. رضا 5. دستمال 6. تلمبه 7. ظرف روغن
1 2 مریض شده بود. چرخ 1 باد ندارد و موقع راه رفتن صدا میکند. 4 برایش شعر خواند و با دستمال تمیزش کرد؛ امّا 1 خوب نشد. 4 از 2 پرسید: «حالا چیکار کنیم؟»
2 گفت: «اگر کمک کنی، زود حالش خوب میشود.»
2 6 را آورد. 4 6 را گرفت و 2 چرخ 1 را باد کرد. حالِ 1 بهتر شد.
2 گفت: «7 1 را بیاور.»
4 از گوشهی حیاط 7 را برداشت. 2 به زنجیر 1 روغن زد. حالِ 1 خوبِ خوب شد و دیگر موقع راه رفتن صدا نمیکرد.
2 و 4 سوار 1 شدند. 1 که حالش خوب شده بود، تند تند رفت.
ارسال نظر در مورد این مقاله