گوزن‌کوچولوی بانمک

10.22081/sn.2019.67786

گوزن‌کوچولوی بانمک


سیدمحمد مهاجرانی

گوزن سرخ زیر درخت زردآلو خوابیده بود. گوزن‌کوچولو کنار مادرش بود.

قناری زردی بالای سرشان روی شاخه‌های درخت با چوب‌های ریز، لانه درست می‌کرد.

گوزن‌کوچولو بلبل را صدا زد و گفت: «چرا آن‌جا لانه درست می‌کنی؟ کلاغ‌سیاه جوجه‌ات را می‌برد ها! بیا روی شاخ‌های باباجان من لانه درست کن! قول می‌دهم همیشه مواظب جوجه‌هایت باشم.»

بلبل لبخند زد: «چه عالی!» و بعد تندتند چوب‌های ریز را روی شاخ‌های گوزن گذاشت و لانه درست کرد.

سنجابِ دُم‌دراز، جستی زد و از روی درخت سیب پرید روی درخت زردآلو. گوزن‌کوچولو به او گفت: «چرا آن‌جا نشسته‌ای؟ خیلی خطرناک است ها! جغد قهوه‌ای شکارت می‌کند. بیا روی شاخ‌های باباجان بنشین! قول می‌دهم همیشه مواظبت باشم.»

سنجاب لبخند زد: «چه عالی!» و بعد جستی زد و پرید روی شاخ گوزن.

قورباغه‌ی درختی روی تنه‌ی درخت زردآلو نشسته بود و قورقور می‌کرد.

گوزن‌کوچولو به او گفت: «قورقوری! چرا این‌جا نشسته‌ای؟ خیلی خطرناک است ها! مارِ خال‌دار شکارت می‌کند. بیا روی شاخ‌های باباجان بنشین! قول می‌دهم همیشه مواظبت باشم.»

قورباغه جستی زد و روی شاخ گوزن پرید.

صدای چَه چَه و میس‌میس و قورقور، گوزنِ سرخ را از خواب بیدار کرد. از گوزن‌کوچولو پرسید: «روی شاخ‌های من چه خبر است؟»

گوزن‌کوچولو همه‌ی ماجرا را برای بابایش تعریف کرد.

گوزنِ سرخ زد زیر خنده و با صدای بلند گفت: «اگر شیر و پلنگ به من حمله کنند، من باید با سرعت فرار کنم و همگی تالاپی می‌افتید پایین!»

بلبل، سنجاب و قورباغه جیغ زدند: «وااااای نه!» و بعد همگی از شاخ روی شاخه پریدند.

CAPTCHA Image