سیدمهدی طیار
قورباغک گفت: «من تندتر شنا میکنم.»
اُردکی گفت: «نخیرم! خودم تندتر شنا میکنم.»
رفتند از لاکپشت پوزهعقابی پرسیدند: «کدومِ ما تندتر شنا میکنه؟»
لاکپشت پوزهعقابی گفت: «من!»
قورباغک و اُردکی خندیدند. اردکی گفت: «تو که خیلی یواشی!»
لاکپشت پوزهعقابی گفت: «اگه مسابقه بدیم معلوم میشه.»
قورباغک گفت: «باشه. هر کی زودتر برسه به اونطرفِ برکه.»
مسابقه شروع شد. قورباغک تندی پرید توی آب و شنا کرد. اُردکی هم پشتِ سر او رفت. قورباغک خیلی تند میرفت؛ امّا اُردکی بالبال زد و به او رسید. آخرش با هم رسیدند به آنطرف برکه. امّا چهقدر عجیب! لاکپشت پوزهعقابی آنجا بود. قورباغک و اُردکی خیلی تعجّب کردند.
لاکپشت پوزهعقابی گفت: «من راه رفتنم یواشه، امّا شنا کردنم تنده؛ چون من یه لاکپشت دریاییام.»
قورباغک پرسید: «یعنی از دریا اومدی؟»
لاکپشت پوزهعقابی گفت: «آره، من از خلیج فارس اومدم. خونهم توی جزیرهی قشمه. اونجا خاکِ قرمز قشنگی داره.»
قورباغک و اُردکی گفتند: «چه بامزه!»
ارسال نظر در مورد این مقاله