اجازه
میترا یگانه
دلم میخواست با گوشی
بازی کنم حسابی
امّا دیدم که ای وای
چه گوشی خرابی!
نه بازیِ گربهای
نه فیلم جالب داره
مامانی خندید و گفت:
«این گوشی صاحب داره
باید بگی اجازه
برای گربهبازی
تا رمز و وارد کنم
شروع کنی به بازی.»
*****
قُدقُدقُدا
مریم زارعی
کنار باغچهی ما
یه مرغی هست تو لونه
وقتی گرسنه میشه
قدقدقدا میخونه
□□□
برای او تو لونه
میذارم آب و دونه
تخم میذاره برامون
امّا روزی یه دونه
□□□
کاش مامانم تخما رو
از لونه در نیاره
تا مرغه هم بتونه
جوجه برام بیاره
ارسال نظر در مورد این مقاله