کی می آید بازی؟

10.22081/sn.2019.67143

کی می آید بازی؟


معصومه‌سادات میرغنی

سفره‌ی هفت‌سین پهن بود. سنجدک از داخل کاسه بیرون پرید. گفت: «کی می‌آید بازی؟»

سیب سرخ گفت: «هنوز که عید نشده. بگذار بخوابیم!»

سیر گفت: «من که نمی‌توانم بیایم بازی.»

سکّه گفت: «من تازه خودم را تمیز کرده‌ام. اگر بازی کنم، کثیف می‌شوم.»

سنجدک اطرافش را خوب نگاه کرد. مموشی را دید. کنار ظرف آجیل نشسته بود. سنجدک جلو رفت و گفت: «می‌آیی بازی؟»

مموشی با تعجّب گفت: «تو ریزه میزه، بازی بلد هستی؟»

سنجدک پرید بغل سبزه‌خانم. موهای سبزش را جلو و عقب برد. آهنگ زد و شعر خواند. مموشی هورا کشید. سنجدک توی دلِ سفره قل خورد و قل خورد.

مموشی گفت: «تا حالا توپ سنجدی نداشته‌ام.»

سنجدک گفت: «من هم تا حالا دوست موشی نداشته‌ام.»

سنجدک توی دست مموشی پرید. بالا رفت و پایین آمد. چرخید و چرخید. دست زد و شعر خواند. مموشی جیرجیرجیر خندید. سیب چشمش را باز کرد. سیر دامنش را تکان داد. سکّه گفت: «وای! کی عید شد؟»

سیر، سیب و سکّه از ظرف‌های‌شان بیرون آمدند. گفتند: «ما هم بازی؟»

سنجدک دستش را دراز کرد. دست‌هایش را محکم گرفتند. دور سفره چرخیدند و «عید شما مبارک» خواندند.

CAPTCHA Image