دوست خیلی گنده

10.22081/sn.2019.67137

دوست خیلی گنده


داستان علمی

سیدمهدی طیار

ماهی‌قرمز و ماهی‌طلایی داشتند توی دریا شنا می‌کردند. یک‌دفعه ماهی‌قرمز گفت: «یک چیزِ خیلی گُنده‌ی سیاه‌رنگ آن‌طرف دریاست!»

ماهی‌طلایی گفت: «شاید یک کشتی باشد!»

ماهی‌قرمز گفت: «از کجا معلوم؟»

ماهی‌طلایی کمی فکر کرد و گفت: «بیا شنا کنیم، برویم ببینیم چیست!»

ماهی‌قرمز و ماهی‌طلایی شنا کردند و شنا کردند. آن‌ها به آن چیز گنده‌ی سیاه‌رنگ نزدیک شدند. ماهی‌قرمز با تعجّب گفت: «وای، چه ماهی گنده‌ای!»

آن چیزِ گنده، با چشم بزرگش نگاه‌شان کرد و گفت: «من که ماهی نیستم!»

ماهی‌طلایی گفت: «پس چرا این‌قدر شبیه ماهی‌ها هستی؟»

آن چیز بزرگ گفت: «من نهنگ هستم. ما نهنگ‌ها، یک ‌ذرّه شبیه ماهی‌ها هستیم؛ ولی فرق داریم.»

ماهی‌قرمز پرسید: «چه فرقی؟»

نهنگ جواب داد: «مثلاً ما نهنگ‌ها به بچّه‌های‌مان شیر می‌دهیم؛ ولی ماهی‌ها که به بچّه‌های‌شان شیر نمی‌دهند.»

ماهی‌طلایی پرسید: «چرا شما نهنگ‌ها این‌قدر گُنده هستید؟»

نهنگ گفت: «نمی‌دانم. شما ماهی‌ها چرا این‌قدر کوچولو هستید؟»

ماهی‌قرمز و ماهی‌طلایی خنده‌‌ی‌شان گرفت.

 

CAPTCHA Image