ماهی سفید
مریم عاطفی
1 به 2 گفت: «دوتا 3 قرمز لطفاً!»
آقای 2 توریاش را توی لگن برد. یک 3 سفید پرید توی توری. 1 گفت: «این نه؛ آن یکی... قرمزه.»
آقای 2 میخواست 3 سفید را از توی توری بیرون بیاورد. من گفتم: «من این 3 را میخواهم.»
1 گفت: «این 3 بیرنگ و رو است.»
من گفتم: «بیرنگ و رو نیست. سفید است. یک 3 سفیدِ کوچولو که دوست دارد پیش من باشد.»
من و 1 و 3 سفید کوچولوی توی 4 به خانه آمدیم. فکر کردم چیکار کنم که 1، 3 سفید کوچولو را دوست داشته باشد.
گشتم و گشتم. چندتا سنگ شیشهای قرمز پیدا کردم. یک تکّه روبان صورتی پیدا کردم. آبرنگ را هم برداشتم. سنگهای شیشهای قرمز را توی 4 انداختم. روبان صورتی را دور 4 بستم. با آبرنگ، پشت 4 را آبی کردم.
1 به اتاق آمد. 4 را دید. با خوشحالی گفت: «وای! این پری دریایی قشنگ از کجا آمده؟»
من و 1 و بابا بعد از تعطیلات عید، پری دریایی را پیش دوستانش بردیم؛ به یک رودخانهی بزرگ پر از 3 های کوچولو.
1 مامان
2 ماهیفروش
3 ماهی
4 تُنگ
ارسال نظر در مورد این مقاله