اکرم توکلی
● سلام! چرا گلویت مثل توپ شده؟ مواظب باش! الآن میترکد.
- سلام! نترس. من اینطوری نفس میکشم.
● راستی، اسم تو چیه؟
- قور قورررررر... من قورباغه هستم.
● قورقوریجان! چرا اینقدر داخل آب میروی و دوباره بیرون میآیی؟
- آخه من هم توی آب زندگی میکنم و هم توی خشکی؛ یعنی «دوزیست» هستم. من به کمک سوراخهای روی پوستم، هوا را میگیرم و نفس میکشم.
● چرا انگشتان پاهایت به هم چسبیده است؟
- انگشتان پاهایم پرده دارد تا بتوانم خوب شنا کنم.
● وقتی به دنیا آمدی، همین شکلی بودی؟
- نه! وقتی از توی تخم بیرون آمدم، دست و پا نداشتم؛ فقط یک دُم داشتم.
● وقتی نوزاد بودی، چهطوری شنا میکردی؟
- با دُمم.
● پس الآن چرا دُم نداری؟ دُمت کو؟
- وقتی بزرگ شدم، پاها و دستهایم کمکم بزرگ شدند؛ دُمم کوتاهتر شد و بعد ناپدید شد. آن وقت شدم یک قورباغهی خوشگل.
● تو چه غذایی میخوری؟
- من با زبان چسبناکم پشه، مگس و حشرههای دیگر را شکار میکنم و قورت میدهم. بهبه!
● ای وای! چرا قورت میدهی؟ دلت درد میگیرد!
- آخه من دندان ندارم.
● قورباغهی بیچاره! به این زودی پیر شدی؟
- نه! ما قورباغهها اصلاً دندان نداریم.
● اگر از چیزی بترسی چه کار میکنی؟
- من به کمک پاهای عقبیام میپرم و به یک جای اَمن میروم.
● مگر دشمن تو کیست؟
- مار، لاکپشت و بعضی پرندهها.
● زمستانها که آب رودخانه و برکهها سرد بشود، کجا میروی؟
- آن وقت لای سنگها و گلها پنهان میشوم و به خواب زمستانی میروم. فصل بهار هم از خواب بیدار میشوم.
● مراقب خودت باش قورقوری!
- تو هم مواظب خودت باش دوست من!
ارسال نظر در مورد این مقاله