چه دختر هنرمندی!

10.22081/sn.2018.66455

چه دختر هنرمندی!


فریبرز لرستانی«آشنا»

من یک نخ داشتم. کلاغه گفت: «قار، قار!»

قارقار کلاغه را از نخ رد کردم.

گربه گفت: «میو، میو.» میومیوی گربه را از نخ رد کردم.

خروسه گفت: «قوقولی قوقو.» قوقولی قوقوی خروس را از نخ رد کردم.

جوجه گفت: «جیک، جیک.» جیک‌جیک جوجه را از نخ رد کردم.

بعد، سر نخ‌ها را به هم گره زدم و یک گردن‌بند درست کردم.

حالا هر وقت گردن‌بندم را تکان می‌دهم، آن صداها با هم می‌خوانند. تازه! من هم با آن‌ها می‌خوانم. بعد همه می‌گویند: «بَه‌بَه، چه دختر هنرمندی!»

CAPTCHA Image