فروشنده کلاس اول

10.22081/sn.2018.66451

فروشنده کلاس اول


علی‌اصغر کاویانی

ما یک هفته وقت داشتیم کاردستی خودمان را بسازیم. خانم‌مربّی گفته بود: «شما باید توی کلاس مثل یک فروشنده‌ی ماهر، از کالای‌تان تعریف کنید و مشتری را تشویق کنید تا آن را از شما بخرد.»

من از پدر، مادر و خواهرم کمک گرفتم و با پارچه، نخ خیّاطی و یک زیپ «جامدادی» درست کردم.

من توی مهد خجالت می‌کشیدم حرف بزنم. خانم‌مربّی گفت: «اوّلش کمی سخت است، پسرم! سعی کن کار خودت را درست انجام بدهی.»

من وقتی داشتم به بچّه‌ها نگاه می‌کردم، با خودم گفتم: «باید بتوانم! من می‌توانم.»

خانم‌مربّی گفت: «پسرم! تو حالا باید درباره‌ی این جامدادی حرف‌هایی بزنی، تا ما تشویق شویم آن را از تو بخریم.»

من رو به بچّه‌ها گفتم: «این جامدادی خیلی خوش‌رنگ است. مادرم خیّاط است. من با کمک مادرم، این جامدادی را با تکّه‌های اضافی پارچه‌ها درست کردیم. این هم جای مدادرنگی دارد و هم جای خط‌کش، پاک‌کن و مدادتراش. این جامدادی خیلی محکم دوخته شده و بسیار سبک است. از همه مهم‌تر، این جامدادی «ایرانی» است. پارچه، نخ‌ها و زیپ آن، همه در کارخانه‌های کشور ما تولید می‌شوند.»

بچّه‌ها اوّل کمی خندیدند. خانم‌مربّی گفت: «چقدر خوب توانستی از کالای ایرانی تعریف کنی!» بعد همه برای من دست زدند.

خانم‌مربّی پرسید: «قیمت این جامدادی چقدر است؟»

من گفتم: «سه‌هزار تومان.»

خانم‌مربّی که مثل یک مشتری حرف می‌زد، گفت: «کمی تخفیف می‌دهید؟»

بچّه‌ها خندیدند. من هم همین‌طور. گفتم: «چون همین یک کیف برایم مانده، می‌توانم هزار تومان تخفیف بدهم.»

خانم‌مربّی از کیف خودش یک اسکناس دوهزار تومانی درآورد و آن را از من خرید. او به بچّه‌های کلاس گفت: «ما باید کالاهای خوب و مرغوب تولید کنیم تا مردم با خیال راحت، آن را از ما بخرند.»

CAPTCHA Image