مرتضی دانشمند
یک روز مردی با شترش پیش پیامبر(ص) آمد و گفت: «بیا با شترهایمان مسابقه بدهیم.» پیامبر(ص) قبول کرد.
همه میگفتند: «شتر پیامبر برنده میشود.»
شترها مسابقه دادند؛ امّا شترِ مرد برنده شد.
پیامبر(ص) گفت: «شتر من همیشه برنده میشد؛ برای همین مغرور شد و فکر کرد حالا هم برنده میشود. خدا کاری کرد که این بار برنده نشود.»
ارسال نظر در مورد این مقاله