اکرم توکلی
- سلام. چه آواز قشنگی داری! اسم تو چیه؟
- اسم من «چرخ ریسَک» است. بعضیها به من «پرندهی بافنده» میگویند.
- مگر بافتن بلدی؟
- من علفهای تازه و شاخههای نازک را جمع میکنم و با نوک تیزم آنها را به هم میبافم.
- لانهات را به تنهایی میسازی؟
- بله، تنهای تنها. من لانهام را شبیه یک فلاسک وارونه میسازم.
- چی میخوری؟
- من حشرهها و کرمها را میخورم. گاهی هم دانه میخورم.
- چهطور حشرهها را شکار میکنی؟
- من با پنجههایم آنها را میگیرم و روی شاخه لِه میکنم و میخورم.
- راستی، لانهات را کجا میسازی؟
- لانهی من روی ساقهی درخت بید است.
- پس تو در جنگلها زندگی میکنی، درسته؟
- بله؛ من با دوستانم در جنگلها، باغها و پارکها زندگی میکنم.
- پرندهی خوشآواز! خوشحالم که با تو آشنا شدم.
- من هم همینطور. باید بروم داخل لانهام. خداحافظ!
- خداحافظ دوست من!
ارسال نظر در مورد این مقاله