مریم فولادزاده
پدر سعید یک قلّک ساده خرید و به او گفت: «پولهایت را داخل قلّک بینداز و پسانداز کن. وقتی پولهایت زیاد شد، برایت دوچرخه میخرم.»
سعید دوست داشت قلّکش را زیباتر کند. مامان به او گفت: «برای زیباتر شدن قلّکت میتوانی با چندتا برگ و گواش یک قلّک زیبا داشته باشی.»
سعید با مادرش به پارک رفتند و چندتا برگ را برداشتند تا با آن کارهای زیبایی روی قلّک انجام دهند. آنها برای این کار وسایل زیر را آماده کردند:
1
قلّک ساده
چندتا برگ مختلف
قلممو
گواش
2
سعید چند برگ را با قلممو رنگ کرد و آنها را به قلّک چسباند.
3
او چند برگ را هم رنگهای دیگر زد و به قلّک چسباند.
حالا یک گل زیبا روی قلّکش داشت.
4
سعید با یک برگ بزرگتر، قسمتهای دیگر قلّک را هم سبز کرد.
5
سعید نوک قلّک را سبز کرد و زیر نوک قلّک را نارنجی کرد.
6
او قسمتهای خالی قلّک را با برگهای دیگر رنگ زد. حالا او یک قلّک زیبا و رنگی داشت.
ارسال نظر در مورد این مقاله