سفرهای هوپی (خانه تکانی)

10.22081/sn.2018.65528

سفرهای هوپی (خانه تکانی)


سیدمحمد مهاجرانی

سلام!

من یک هواپیمای کوچکم و اسمم «هوپی» است. توی آسمانِ آبیِ خدای مهربان مثل کبوتر پَر می‌زنم و به همه‌جای ایرانِ عزیز، سر می‌زنم. من هم مثل شما خاطره‌نویسی را دوست دارم.

یک هفته به پایان سال مانده است و همه چشم‌انتظار بهارند.

دیروز از هر جا که می‌گذشتم، کوچک و بزرگ در رفت‌وآمد بودند.

بازارها و خیابان‌ها پُر از لباس‌های رنگارنگ بود و سبزه‌های سبز و ماهی‌های سرخ.

مغازه‌ها پر از مشتری بود و دست مشتری‌ها پُر از کیسه و کیسه‌ها پُر از آجیل و شیرینی.

همه خندان بودند: مغازه‌دارها، دستفروش‌ها، مشتری‌ها، و از همه بیش‌تر بچّه‌ها که جلوی هر مغازه‌ای می‌رسیدند ذوق‌زده داد می‌زدند: «این پیراهنو می‌خوام. این کفشو هم می‌خوام. این یکی رو هم برام بخرید!...»

از بالای کوچه‌ها و خانه‌ها که می‌گذشتم، همه حسابی در تلاش بودند: فرش‌ها را می‌شستند، خانه‌ها را رنگ می‌زدند، اتاق‌ها را گردگیری می‌کردند و...

روزهای آخر اسفند در کشور عزیز ما چه‌قدر تماشایی و باصفاست! مگر نه؟

CAPTCHA Image