منوعروسکم

10.22081/sn.2017.64911

منوعروسکم


فریبرز لرستانی‌«آشنا»

عروسک من، یک پسرکوچولوست که یک چتر روی سرش گرفته است. من می‌پرسم: «پسرکوچولو! کجا می‌روی؟»

پسرکوچولو می‌گوید: «باران می‌آید. می‌روم تا هر کی چتر ندارد، بیاید زیر چتر من.»

من با خوش‌حالی می‌گویم: «چه بارانی! چه بارانی! می‌خواهم بیایم زیر چترت.»

پسرکوچولو لبخند می‌زند و می‌گوید: «بدو بیا.»

من فوری زیر چتر می‌روم و با صدای بلند می‌خندم.

مادرم ما را نگاه می‌کند و می‌پرسد: «شما دوتا کجا می‌روید؟»

پسرکوچولو باز می‌گوید: «باران می‌آید. می‌روم تا هر کی چتر ندارد، بیاید زیر چتر من.»

مادر با خوش‌حالی می‌گوید: «چه بارانی! چه بارانی! می‌خواهم بیایم زیر چترت.»

پسرکوچولو با مهربانی ما را نگاه می‌کند و با لبخند می‌گوید: «حالا با هم می‌رویم تا هر که چتر ندارد، بیاید زیر چتر ما.»

بعد سه‌تایی با صدای بلند می‌خندیم.

CAPTCHA Image