من و مامان
زینب علیزادهلوشابی
من یک مامان خوب دارم. وقتی گرسنه میشوم، بهم غذا میدهد. وقتی لباسهایم کثیف است، لباسهایم را عوض میکند. گریه که میکنم، نازم میکند. وقتی میترسم، مرا بغل میکند تا دیگر نترسم. برایم کتاب میخواند. کمک میکند نقّاشیام را رنگ کنم و یک عالمه کارهای خوب دیگر.
من مامانم را خیلی دوست دارم. مامانم یکی از نعمتهایی است که خدا به من داده. من از خدا تشکّر میکنم که به من نعمت بزرگی مثل مامان داده؛ ولی چهطوری باید تشکّر کنم؟ اگر کاری کنم که مامان خوشحال شود، اگر بهش کمک کنم، اگر هر روز چیزهای تازه و خوب یاد بگیرم، حتماً خدا هم خوشحال میشود؛ چون خدا کارهای خوب را خیلی دوست دارد.
کاشکی همهی مامانها، سالم و در کنار بچّههایشان باشند!
ارسال نظر در مورد این مقاله