جوجه‌ای که هی عوض می‌شد

10.22081/sn.2017.64773

جوجه‌ای که هی عوض می‌شد


جوجه‌ای که هی عوض می‌شد

محمدرضا شمس

یک جوجه بود که هی تندتند عوض می‌شد؛ مرغ می‌شد، الاغ می‌شد، ماهی می‌شد، کلاغ می‌شد.

یک روز همین‌طور که داشت تندتند عوض می‌شد، قاه قاه قاه، قوه قوه قوه صدای خنده شنید. پره‌ی دماغش لرزید: هاپیشته! جوجه که بز شده بود، عطسه کرد. یک جادوگر ریزه‌میزه از توی دماغش افتاد بیرون. جادوگره داشت از خنده می‌ترکید.

جوجه فهمید که همه‌ی این‌ها کار جادوگر است. لجش گرفت. خنده‌ی جادوگره را برداشت. جادوگره دیگر نخندید. اخمو شد.

جوجه، گنجشک شد و به آسمان پرید. جادوگر دنبالش دوید. داد زد: «زود باش خنده‌مو بده!»

جوجه موش شد آمد پایین. گفت: «منو جوجه کن تا خنده‌ی تو رو بدم!»

جادوگر او را جوجه کرد. جوجه هم خنده‌اش را بهش پس داد.

CAPTCHA Image