مورچه‌ی کوهنورد

10.22081/sn.2017.64324

مورچه‌ی کوهنورد

سعیده موسوی‌زاده

چند روزی بود که مورچه

از کوهی بالا می‌رفت

مورچه‌ی قصّه‌ی ما

تنهای تنها می‌رفت

 

تمام کوه سفید بود

یه کوه خیلی بلند

برفای چسبی چسبیش

شیرین شیرین مثل قند

 

رفت بالا و بالاتر

می‌خواست بشه قهرمان

یه کوهنورد کوچیک

تو مورچه‌های جهان

 

نَم نَم بارون گرفت

ولی نشد ناامید

به کوه سفت و شیرین

دست و پاهاش می‌چسبید

 

تا قلّه راه زیاد بود

ولی بازم راه افتاد

خدای مهربون هم

بهش دوباره جون داد

 

سه روز گذشت و آخر

به قلّه‌ی کوه رسید

یه مورچه‌ی قهرمان

اون بالا داشت می‌خندید

 

از توی کوله‌پشتیش

پرچمشو درآورد

با دستای کوچیکش

پرچمشو بالا برد

 

فردای اون روز نوشت

روزنامه‌ی مورچه‌ها:

«یه مورچه‌ی قهرمان

گرفت مدال طلا

 

این کوهنورد بالا رفت

از کوه خیلی بلند

پرچم ما رو هم کاشت

رو قلّه‌ی کله‌قند»

CAPTCHA Image