10.22081/sn.2017.64321

الاغ دودی

ژیلا طاهری

دودِ سیاه خودش را به شکل هیولا درآورده بود و در آسمان، راه را برای ابرهای سفید می‌بست.

ابر خرگوشی سفید، به هیولای دودی گفت: «باید پیش ابر هویجی بروم. اجازه بده رد شوم!»

هیولای دودی خندید و فوت کوچولوی سیاهی کرد. ابرِ خرگوشی ریز ریز شد و در هوا پخش شد.

هیولای دودی، شکل دایناسور دودی شد.

ابر خرسی سفید به دایناسور دودی گفت: «برو کنار! می‌خواهم پیش ابر کندویی بروم.»

دایناسور دودی، شکمش را جمع کرد و فوتِ محکمی کرد. فوت محکم و سیاه دایناسور، ابر خرسی سفید را پخش‌وپلا کرد.

دایناسور دودی، شکل الاغ دودی شد.

ابرهای سفید به هم‌دیگر چسبیدند و یک قطار سفید ابری ساختند. صدای بوق قطار ابری در آسمان پخش شد. بوق... بوق... بوق... قطار ابری با سرعت زیاد به طرف الاغ دودی حرکت کرد. الاغ دودی، بلند بلند عرعر کرد.

قطار ابری با الاغ دودی تصادف کرد. الاغ دودی هر چه‌قدر که فوت کرد، نتوانست جلوی قطار ابری  را بگیرد.

الاغِ دودی‌شکل، سگ دودی شد؛ بعد شکل گربه‌ی دودی شد؛ بعد هم شکل یک موش دودی شد و از وسط آسمان فرار کرد.

CAPTCHA Image