سفرهای هوپی
حرم امام خمینی(ره)
سیدمحمد مهاجرانی
سلام! من یک هواپیمای کوچکم و اسمم «هوپی» است. توی آسمان آبی مثل کبوتر میشوم و به همهجای ایران سر میزنم. من هم مثل شما خاطرهنویسی را دوست دارم. روز چهاردهم خرداد بود. از شهر تهران کمکم خارج شدم. چشمم به جمعیّت زیادی افتاد که مثل پروانه دور تا دور حرم امام خمینی(ره) میچرخیدند. بعضی از آنها عکسهای بزرگ و کوچکی از امام خمینی(ره) در دست گرفته بودند.
آنها از شهرهای دور و نزدیک آمده بودند تا در مراسم بزرگداشت امام خمینی شرکت کنند. حتّی از کشورهای دیگر هم آمده بودند؛ از عراق، لبنان، هند و...
بچّههای زیادی در میان جمعیّت به چشم میخوردند. در دست تکتک آنها مجلّهای بود دربارهی امام خمینی. روی جلد مجلّه، تصویری زیبا از امام بود که دست در دستِ دختری کوچک، با هم قدم میزدند.
با خودم گفتم: «کاش من هم آن مجلّه را داشتم! کاش مثل بچّهها آن را ورق میزدم، عکسهایش را تماشا میکردم و قصّهها و شعرهایش را میخواندم!»
ارسال نظر در مورد این مقاله