قالیچه‌ی نماز

10.22081/sn.2017.63837

قالیچه‌ی نماز


 

مرتضی دانشمند

خانم ملکی یک قالیچه‌ی کوچک توی کلاس انداخت و از بچّه‌ها پرسید: «کی بلده نماز بخونه؟»

لیلا کوچک‌تر از همه بود. گفت: «من بلدم بخونم. بخونم؟»

خانم گفت: «بخون عزیزم!»

لیلا روی قالیچه ایستاد و گفت: «اوّل می‌ایستیم، دستامونا پهلوی گوش‌هامون می‌بریم و می‌گیم: الله اکبر. بعد می‌گیم: بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیِم... بعد دولّا می‌شیم و می‌گیم: سُبحَان رَبّیَ العَظیمِ و بِحَمدِه.»

یکی از بچّه‌ها گفت: «مگه ما کاغذیم که دولّا بشیم؟»

بچّه‌ها خندیدند.

خانم گفت: «نه عزیزم! دولّا می‌شیم، یعنی خم می‌شیم.»

لیلا گفت: «بعد بلند می‌شیم، بعد هم می‌خوابیم، بعد می‌شینیم و دوباره می‌خوابیم.»

خانم گفت: «دختر گلم! تو نماز که نمی‌تونیم بخوابیم!»

لیلا گفت: «چرا، ما همیشه توی نماز می‌خوابیم.»

خانم گفت: «آخه چه‌طوری توی نماز می‌خوابید؟»

لیلا روی قالیچه نشست، سرش را روی مُهر گذاشت و گفت: «این‌طوری.»

خانم گفت: «آهااااااااااان! پس این‌طوری؛ ولی این‌که خوابیدن نیست.» بعد از بچّه‌ها پرسید: «اگه گفتید به این چی می‌گن؟»

اگر می‌خواهی بدانی به این کار چه می‌گویند، این حرف‌ها را به هم وصل کن:

س ج د ه

CAPTCHA Image