ت (ص 18 و 19)

ت (ص 18 و 19)


ت

طاهره خردور

ت با ر دوست بود. بازی می‌کرد. با او این‌ور می‌پرید. آن‌ور می‌پرید. یک روز که دوتایی از بازی خسته شدند، نشستند پیش هم تا استراحت کنند؛ امّا تا نشستند، شدند تر. اوّلش راضی بودند. دویدند و رفتند روی صندلی ایستادند که خودشان را معرّفی کنند، صندلی تر شد. رفتند روی میز، میز تر شد. تکیه دادند به دیوار، دیوار تر شد.

همه از تر خسته شدند. هیچ‌کس از دیدن آن‌ها خوش‌حال نشد. یک روز باهم دعوای‌شان شد. ت گفت: «تو آمدی پیش من و تر شدیم.»

ر ‌گفت: «نخیر هم! تو آمدی پیش من.» و دعوای‌شان شد. بعد قهر کردند و از هم جدا شدند.

ت تنها ماند. ا، ت را دید، گفت: «اصلاً بیا پیش خودم تا تنها نباشی.»

ت رفت پیش ا. شد تا؛ اما فوری تا خورد و کج شد.

ک گفت: «اصلاً بیا پیش خودم تا تنها نباشی و شد تک.» امّا نمی‌خواست تک باشد.

ت فقط ر را می‌خواست. رفت ر را پیدا کرد و گفت: «باشه، دیگر تر نمی‌شویم. بیا پیش من!»

 ر گفت: «اگر بیایم، باز تر می‌شوم. ت گفت: «نه! من یک فکر تازه کردم.» بعد دوتایی دست هم را گرفتند. این‌وری شدند، اون‌وری شدن، نقطه‌ها را بالا انداختند، پایین انداختند.

شدند یک بُز درست و حسابی و  بدو بدو مع‌مع کردند و رفتند. آن‌قدر مع‌مع کردند که صدای همه درآمد! ترسیدند و دوباره دعوای‌شان شد. بعد چی شد؟ من که نمی‌دانم. تو بگو چی شد!

CAPTCHA Image