کفشها
فاطمه بختیاری
امروز توی جاکفشی، کفشها دور هم جمع شدند؛ چون یک کفش نینی به آنجا آمده است.
کفش نینی از همه کوچکتر است. او وقتی راه میرود، جیغ جیغ صدا میکند.
کفش بابا که از همه بزرگتر است، از آمدنِ کفش نینی خوشحال است.
کفش مامان هم مراقب است تا کفش نینی تنها نماند.
کفش داداش امروز بازی نرفته است. او به کفش نینی لبخند میزند. کفش آبجی هم دوست دارد کنار کفش نینی بنشیند.
*
تو هم به جاکفشی خانهیتان نگاه کن. شاید کفشهای دیگری در جاکفشی خانهی شما باشد!
ارسال نظر در مورد این مقاله