راست و دروغ (ص 26 و 27)

راست و دروغ (ص 26 و 27)


این پسر و آن پسر

راست و دروغ

اکرم باریکلو

این پسر با خجالتی پیش مادرش رفت و گفت: «مامان‌جان، مرا ببخش! کار بدی کردم.»

مادرش پرسید: «چی شده؟»

گفت: «داشتم توپ بازی می‌کردم که توپ به شیشه خورد و شکست.»

مادر گفت: «خُب باید مواظب باشی؛ ولی غصّه نخور. چون راستش را گفتی، معلوم است که پسرِ شجاعی هستی و راست‌گویی‌ات خیلی خوب بود!»

***

دخترکوچولو با گریه پیش مامانش رفت و گفت: «داداش، عروسکم را خراب کرده!»

مامان گفت: «چرا این کار را کردی؟»

امّا داداش گفت: «من این کار را نکردم!»

وای وای! آن پسر دارد دروغ می‌گوید. چه کار بدی! دروغ‌گو را هیچ کس دوست ندارد.

CAPTCHA Image