قاشق چایخوری
لاله جعفری
قاشق چایخوری توی چای پرید. چای توی استکان بود؛ امّا هیچی قند توی استکان نبود.
چایخوری صدا زد: «آهای قندان! یک حبّه قند میدهی؟»
قندان درش را باز کرد و گفت: «اینجا را ببین!»
چایخوری توی قندان را نگاه کرد. یک عالمه مورچه آنجا دید.
چایخوری گفت: «چهقدر مهمان داری!»
چایخوری چهارتا قاشق چای ریخت توی نعلبکی و گفت: «بفرمایید مهمانها! قند را با چای بخورید، دوتا قند هم برای استکان من بگذارید!»
مورچهها چای شیرینشان را خوردند. دو تا قند هم برای چایخوری گذاشتند و رفتند.
چایخوری، قندها را انداخت توی استکان و دوباره توی چای پرید.
ارسال نظر در مورد این مقاله