سیدهفاطمه موسوی
بابا میگوید: «امروز، روز مامان است.»
میپرسم: «روز مامان یعنی چی؟»
بابا میخندد: «یعنی امروز، روز پرستار است. مامانِ تو هم یک پرستار خوب است. دوست داری برویم و برایش هدیه بخریم؟»
از خوشحالی جیغ میکشم و میگویم: «آخجان، برویم!»
بعد از بابا میپرسم: «چرا به امروز میگویند روز پرستار؟»
بابا موهایم را شانه میزند و میگوید: «امروز، روز تولّد حضرت زینب(س) است. او توی کربلا یک پرستار خوب برای زنها و بچّهها بود؛ برای همین به روز تولّد او میگویند: روز پرستار.»
به بابا میگویم: «من حضرت زینب(س) را به اندازهی مامانم دوست دارم.»
بابا در را باز میکند: «او هم بچّهها را خیلی دوست دارد.»
من خوشحالم که امروز، هم تولّد حضرت زینب(س) است و هم روز مامان.
ارسال نظر در مورد این مقاله