لک لک خانم و لاک پشت خانم ( 24و25)

لک لک خانم و لاک پشت خانم ( 24و25)


لک‌لک‌خانم و لاک‌پشت‌خانم

لاله جعفری

لک‌لک‌خانم توی ساحل دوید و دوید. به لاک‌پشت‌خانم رسید. گفت: «الآن جوجه‌ام از تخم درمیاد. باید بروم برایش غذا پیدا کنم. مواظبش هستی تا برگردم؟»

لاک‌پشت‌خانم گفت: «بله.»

لک‌لک‌خانم تخم را از زیر بالش درآورد و داد به او. بعد پرواز کرد وسط دریا. چندتا ماهی‌کوچولو شکار کرد و برگشت؛ امّا دید نه لاک‌پشت‌خانم هست و نه تخم جوجه‌اش.

لک‌لک‌خانم جیغ کشید: «دادِ بیداد! جوجه‌ام چی شد؟»

تا این را گفت، شن‌های ساحل رفت کنار. بیست‌تا بچّه‌لاک‌پشت خواب‌آلود، از زیر شن‌ها پیدا شدند.

بچّه‌لاک‌پشت‌ها پوست تخم‌ها را ریختند بیرون و گفتند: «مامان تویی؟»

لک‌لک‌خانم گفت: «بله، من مامانم؛ امّا مامانِ جوجه‌لک‌لکم.»

تا این را گفت، شن‌ها رفتند کنار و سرِ جوجه‌لک‌لک آمد بیرون.

لک‌لک‌خانم خوش‌حال شد. جوجه‌اش را از لای پوست‌های تخم بیرون آورد و بوسید.

بچّه‌لاک‌پشت‌ها گفتند: «پس مامان ما کیه؟»

لاک‌پشت‌خانم از آن دور یواش یواش داشت می‌آمد، داد زد: «مامانِ شما منم! دارم با یک عالمه غذا میام پیش بچّه‌هایم.»

لک‌لک‌خانم و لاک‌پشت‌خانم تولّد بچّه‌های‌شان را جشن گرفتند. همگی نشستند کنار دریا و دور هم یک عالمه غذا خوردند.

CAPTCHA Image