کارهای خوب ( ص 18و19)

کارهای خوب ( ص 18و19)


کارهای خوب

اسماعیل شاطری احمدآبادی

ما داریم پیاده به کربلا می‌رویم. به این سفر، «پیاده‌روی اربعین» می‌گویند. «اربعین» یعنی چهل روز از شهادت امام حسین(ع) گذشته است. مامان می‌گوید: «خیلی سال پیش آدم‌های خیلی بد، امام حسین(ع) را شهید کرده‌اند.»

بابا می‌گوید: «پیاده رفتن به کربلا خیلی ثواب دارد. «ثواب» یعنی خیلی خوب است؛ خدا خوشش می‌آید. امام حسین(ع) هم خوشش می‌آید.»

مادربزرگ هم با ماست؛ امّا نمی‌تواند پیاده‌روی کند. او توی کالسکه‌اش نشسته. به این کالسکه «ویلچر» می‌گویند.

بابا ویلچر مادربزرگ را هل می‌دهد. هر وقت هم من خسته می‌شوم، مرا روی پای مادربزرگ، روی ویلچر می‌گذارد. بعضی وقت‌ها هم من مواظب مادربزرگ می‌شوم.

مامان می‌گوید: «آفرین پسرم! تو هم داری ثواب می‌کنی؛ چون داری به مادربزرگ کمک می‌کنی تا برود کربلا.»

خدا از من خوشش می‌آید. امام حسین(ع) هم از کار من خوشش می‌آید. من هم خوش‌حالم.

CAPTCHA Image