اجازه هست ببوسمت؟
علی باباجانی
من وقتی میخواهم با دوستم بازی کنم، از مامان اجازه میگیرم.
من وقتی میخواهم به وسایل بابا دست بزنم، از بابا اجازه میگیرم.
من وقتی میخواهم مدادرنگی آبجی را بردارم، از آبجی اجازه میگیرم.
مامان میگوید: «تو بچّهی خوبی هستی که اجازه میگیری. اجازه گرفتن خیلی خوب است.»
امّا من ناراحتم. میدانید چرا؟
آخه بعضی آدمبزرگها تا مرا میبینند، تندی بغلم میکنند و میبوسند. انگاری یک عروسک گرفتند دستشان!
کاش همه مثل خالهام بودند! خالهام وقتی مرا میبیند، میگوید: «اجازه میدی ببوسمت؟»
من با این حرف خوشحال میشوم. احساس میکنم خیلی مهم هستم. احساس میکنم باارزش هستم؛ امّا بعضیها اینطوری نیستند.
آدمبزرگها! خواهش میکنم وقتی میخواهید بچّهها را بوس کنید، از آنها اجازه بگیرید! خیلی ممنونم!
ارسال نظر در مورد این مقاله