سوتِ پلیس
طاهره خردور
ماشین قامقام کرد و رفت.
گربه ترسید و فرار کرد.
بادکنک ترسید و به هوا رفت.
درخت که شاخهاش آویزان بود، آن را جمع کرد و بالا برد.
ماشین خندید و گفت: «چه خوب! همه از من میترسند.»
همان موقع پلیس سوت زد.
ماشین ترسید و سرجایش ایستاد.
چراغ راهنمایی قرمز شده بود.
. (1395). سوتِ پلیس ( ص 26 و 27). سنجاقک, 13(مهر 95), 26-27.
. "سوتِ پلیس ( ص 26 و 27)". سنجاقک, 13, مهر 95, 1395, 26-27.
. (1395). 'سوتِ پلیس ( ص 26 و 27)', سنجاقک, 13(مهر 95), pp. 26-27.
. سوتِ پلیس ( ص 26 و 27). سنجاقک, 1395; 13(مهر 95): 26-27.
ارسال نظر در مورد این مقاله