کُلاه
فاطمه بختیاری
بابا یک کُلاه پلاستیکی دارد که هر وقت میرود سرِکار، آن را سرش میگذارد.
بابابزرگ یک کُلاه حصیری دارد که هر وقت میرود مزرعه، سرش میگذارد.
داداش یک کُلاه ایمنی دارد که هر وقت میرود دوچرخهسواری، سرش میگذارد.
من یک کُلاه حولهای دارم که هر وقت میروم حمّام، سرم میگذارم.
مامان کُلاه ندارد.
امروز تولّد مامان است. من برایش یک کلاه مقوّایی خریدم. مامان خوشحال شد.
ارسال نظر در مورد این مقاله