روز عاشورا ( ص 4 و 5)

روز عاشورا ( ص 4 و 5)


روز تنهایی امام حسین(ع)

مهدی خسروی

یزید کارهای بدی می‌کرد؛ کارهایی که خدا دوست نداشت. یزید از امام حسین(ع) می‌خواست که با او دوست باشد؛ امّا امام حسین(ع)، پسرِ امام علی(ع) و نوه‌ی پیامبر اسلام(ص) بود. او می‌خواست مثل پدربزرگ و پدرش کارهایی انجام بدهد که خدا دوست دارد.

امام حسین(ع) با یزید دوست نشد. یزید تصمیم گرفت با او بجنگد. مردمِ شهر کوفه به امام حسین(ع) نامه نوشتند که ما با تو هستیم و با یزید می‌جنگیم. آن‌ها از امام خواستند که به کوفه بیاید.

امام حسین(ع) از مکّه به کوفه رفت؛ امّا وقتی نزدیک کوفه شد، فهمید که شیطان بیش‌ترِ مردم کوفه را گول زده است و آن‌ها به یزید کمک می‌کنند!

مردم کوفه، امام حسین(ع) را تنها گذاشتند. سپاهِ خیلی زیاد یزید با سپاه کوچک امام، جنگیدند. آن‌ها یاران امام حسین(ع)، مثل حضرت عبّاس(ع) و حضرت علی‌اکبر(ع) را شهید کردند. آن‌ها حتّی کودک شیرخواره‌ی امام حسین(ع)، یعنی حضرت علی‌اصغر(ع) را هم شهید کردند.

وقتی امام حسین(ع) تنها شد، باز هم تسلیم یزیدِ ستم‌کار و دشمن خدا نشد. با دشمنان جنگید تا شهید شد.

آن روز، روز دهمِ ماه محرّم بود. به آن روز «عاشورا» می‌گویند. ما هم به یاد شهادت امام حسین(ع) و تنهایی او، در ماه محرّم سینه می‌زنیم و اشک می‌ریزیم.

CAPTCHA Image