آبا بازی
لعیا اعتمادی
مامان با یک لیوان آب آمد توی اتاق تا قرصهایش را بخورد.
نینی گفت: « آبا آبا.»
مامان لیوان را جلوی دهان نینی گرفت: «بیا بخور عزیزم!»
نینی صورتش را برگرداند: «آبا آبا.» مامان باز لیوان آب را جلوی دهان نینی گرفت و گفت: «آبا است عزیزم. بیا بخور!» امّا نینی باز صورتش را برگرداند.
مامان گفت: «نینیجان! چی میخواهی؟»
نینی چهاردستوپا رفت طرف حمّام و پشت درِ حمّام نشست. مامان گفت: «آهان! حالا فهمیدم. میخواهی آببازی کنی؟» بعد مامان نینی را به حمّام برد و گذاشت توی وانکوچولو.
نینی خندید. دستهایش را توی آب زد و گفت: «آبا آبا.» و دو تا دندانکوچولوی نینی بیرون آمد.
ارسال نظر در مورد این مقاله