تو را میبوسم
فریبرز لرستانی«آشنا»
شبها که میخوابم، مادر پتویم را رویم میاندازد. من چشمهایم را میبندم؛ یعنی خوابیدهام.
مادر آرام موهایم را نوازش میکند. من باز چشمهایم را میبندم؛ یعنی خوابیدهام. بعد صدای نفسهایش را میشنوم که میخواهد آهسته مرا ببوسد. من هم یواشکی او را میبوسم؛ یعنی توی خواب هم تو را میبوسم.
ارسال نظر در مورد این مقاله