بابای آسمونی
سعادتسادات جوهری
دستِ منو میگیره
بابای موفرفریم
میگه که تندتر بیا
به شهر اَبرا بریم
***
دست کوچیک من هست
تو دست گرم بابا
میشیم دوتا یاکریم
میریم به شهر اَبرا
***
بابای من شهیده
مدافع حرم بود
وقتی که دلتنگشم
میاد پیشم خیلی زود
========
خانومخانوما
سعیده موسویزاده
یه روسری خریده
مامانم از مغازه
خالخالی و کوچولو
خیلی قشنگ و نازه
میشم خانومخانوما
مثل مامانیجونی
خدا کنه که زودی
باهاش برم مهمونی!
ارسال نظر در مورد این مقاله