بابای آسمونی، خانوم خانوما (ص 22 و 23)

بابای آسمونی، خانوم خانوما (ص 22 و 23)


بابای آسمونی

سعادت‌سادات جوهری

دستِ منو می‌گیره

بابای موفرفریم

می‌گه که تندتر بیا

به شهر اَبرا بریم

***

دست کوچیک من هست

تو دست گرم بابا

می‌شیم دوتا یاکریم

می‌ریم به شهر اَبرا

***

بابای من شهیده

مدافع حرم بود

وقتی که دل‌تنگشم

میاد پیشم خیلی زود

========

خانوم‌خانوما

سعیده موسوی‌زاده

یه روسری خریده

مامانم از مغازه

خال‌خالی و کوچولو

خیلی قشنگ و نازه

 

می‌شم خانوم‌خانوما

مثل مامانی‌جونی

خدا کنه که زودی

باهاش برم مهمونی!

CAPTCHA Image