درخت
فاطمه بختیاری
1 تندی آمد. لباسهای روی 3 را برداشت. 1 خواست آنها را با خود ببرد. 2 جلوی 1 را گرفت: «کجا میروی؟... زود آنها را پس بده.»
1 خواست از بین شاخه و برگِ 2، رد شود، نتوانست. لباسها لابهلای شاخه ماندند و 1 تنها رفت.
4 گفت: «مامان میخواهد غذا درست کند، من را میخواهد.»
5 گفت: «بابا فردا میخواهد سرکار برود... باید باهاش بروم.»
2 شاخههایش را تکان داد. 4 و 5 آرام روی 3 افتادند؛ امّا 6 گریه کرد و گفت: «من از بلندی میترسم.»
2، 6 را با برگش ناز کرد و برایش لالایی خواند. 6 کمکم به خواب رفت. 2 آرام 6 را برداشت و روی 3 گذاشت.
1. باد
2. درخت
3. بند رخت
4. پیشبند
5. پیراهن
6. جوراب نینی
ارسال نظر در مورد این مقاله