این پسر و آن پسر
متواضع
نویسنده: وارث الکندی
تصویرگر: فردوس نعیم
این پسر به دوستش گفت: «بیا در درس خواندن بهت کمک کنم.» امّا دوستش با عصبانیّت داد زد: «لازم نکرده. من خودم همهچیز را بلدم!»
این پسر گفت: «عصبانی نشو. من فقط خواستم کمکت کنم.»
این پسر میتوانست به خاطر اینکه درسش خوب است، مغرور باشد؛ امّا پسر متواضع و فروتنی است.
مغرور
آن پسر سوارِ دوچرخهاش شد و با غرور در کوچه میرفت. برای دوستانش زبان درمیآورد و میگفت: «دلتون بسوزه. من دوچرخهی نو دارم، شما ندارید!»
دوستانش به خاطر غرورِ او ناراحت شدند و تصمیم گرفتند با او بازی نکنند.
ارسال نظر در مورد این مقاله