جوجه (ص 24 و 25)

جوجه (ص 24 و 25)


جوجه

اکرم توکلی

- سلام کوچولو! تو کی هستی؟

- سلام! من یک جوجه‌مرغ هستم.

- جوجه‌مرغ! تو خیلی بامزّه و ناز هستی؛ امّا این چیه روی صورتت؟

- این نوکمه.

- برای چی نوک داری؟

- برای این‌که باهاش از روی زمین غذا بردارم.

- غذای تو چیه؟

- من کِرم‌های چاق و چلّه‌ی توی زمین را با نوکم بیرون می‌آورم و می‌خورم. من دانه و کاهوی تازه را هم خیلی دوست دارم.

- این چیه روی سرت جوجه‌کوچولو؟

- این تاجِ من است. البتّه حالا خیلی کوچولوست. بزرگ‌تر که بشوم، تاجم بزرگ‌تر و خوش‌رنگ‌تر می‌شود.

تازه کرک‌هایی که روی بدنم است، می‌ریزد و به جایش پر در‌می‌آورم.

- پرها چه فایده‌ای برای تو دارد؟

- آن‌ها مرا از گرمای خورشید، باران و سرما حفظ می‌کنند.

- حتماً وقتی پرهای رنگارنگ دربیاوری، خیلی خوشگل می‌شوی. مگر نه؟

- بله. آن وقت می‌شوم مثل پدرم. بعد به من می‌گویند: آقاخروسه و شروع می‌کنم به آواز خواندن. آوازِ بیدارباش می‌خوانم؛ یعنی صبح شده است، بلند شوید. باید بروید سر کار!

- جوجه‌کوچولو! خانه‌ات کجاست؟

- خانه‌ی من داخل مرغداری است. آن را آدم‌ها می‌سازند. من با پدر و مادرم و خواهر و برادرهایم زندگی می‌کنم.

- زندگی جالبی داری! من از تو چیزهای زیادی یاد گرفتم. به امید دیدار جوجه‌کوچولو!

- خداحافظ!

CAPTCHA Image