گفت‌وگو با قورباغه

10.22081/sn.2018.66605

گفت‌وگو با قورباغه


اکرم توکلی

● سلام! چرا گلویت مثل توپ شده؟ مواظب باش! الآن می‌ترکد.

- سلام! نترس. من این‌طوری نفس می‌کشم.

● راستی، اسم تو چیه؟

- قور قورررررر... من قورباغه هستم.

● قورقوری‌جان! چرا این‌قدر داخل آب می‌روی و دوباره بیرون می‌آیی؟

- آخه من هم توی آب زندگی می‌کنم و هم توی خشکی؛ یعنی «دوزیست» هستم. من به کمک سوراخ‌های روی پوستم، هوا را می‌گیرم و نفس می‌کشم.

● چرا انگشتان پاهایت به هم چسبیده است؟

- انگشتان پاهایم پرده دارد تا بتوانم خوب شنا کنم.

● وقتی به دنیا آمدی، همین شکلی بودی؟

- نه! وقتی از توی تخم بیرون آمدم، دست و پا نداشتم؛ فقط یک دُم داشتم.

● وقتی نوزاد بودی، چه‌طوری شنا می‌کردی؟

- با دُمم.

● پس الآن چرا دُم نداری؟ دُمت کو؟

- وقتی بزرگ شدم، پاها و دست‌هایم کم‌کم بزرگ شدند؛ دُمم کوتاه‌تر شد و بعد ناپدید شد. آن وقت شدم یک قورباغه‌ی خوشگل.

● تو چه غذایی می‌خوری؟

- من با زبان چسبناکم پشه، مگس و حشره‌های دیگر را شکار می‌کنم و قورت می‌دهم. به‌به!

● ای وای! چرا قورت می‌دهی؟ دلت درد می‌گیرد!

- آخه من دندان ندارم.

● قورباغه‌ی بیچاره! به این زودی پیر شدی؟

- نه! ما قورباغه‌ها اصلاً دندان نداریم.

● اگر از چیزی بترسی چه کار می‌کنی؟

- من به کمک پاهای عقبی‌ام می‌پرم و به یک جای اَمن می‌روم.

● مگر دشمن تو کیست؟

- مار، لاک‌پشت و بعضی پرنده‌ها.

● زمستان‌ها که آب رودخانه و برکه‌ها سرد بشود، کجا می‌روی؟

- آن وقت لای سنگ‌ها و گل‌ها پنهان می‌شوم و به خواب زمستانی می‌روم. فصل بهار هم از خواب بیدار می‌شوم.

● مراقب خودت باش قورقوری!

- تو هم مواظب خودت باش دوست من!

CAPTCHA Image