سفرهای هوپی (آدم‌برفی‌ها و مترسک‌ها)

10.22081/sn.2017.65069

سفرهای هوپی (آدم‌برفی‌ها و مترسک‌ها)


 

 

سیدمحمد مهاجرانی

سلام! من یک هواپیمای کوچکم و اسمم «هوپی» است. توی آسمانِ آبیِ خدای مهربان مثل کبوتر پَر می‌زنم و به همه‌جای ایرانِ عزیز، سر می‌زنم. من هم مثل شما خاطره‌نویسی را دوست دارم.

فصل زمستان رسیده است.

دیروز که اوّل زمستان بود، از شهر اردبیل پروازم را شروع کردم و به طرف شهر بندرعباس رفتم.

جای‌تان خالی... چه سفر رنگارنگی!

در استان اردبیل، هوا سرد بود و زمین و آسمان، سفید.

آسمان روی درخت‌ها، خانه‌ها و بچّه‌ها، برف شادی می‌پاشید.

بچّه‌ها آدم‌برفی درست می‌کردند.

وسط ایران که رسیدم، سوز و سرما کم‌تر شد. هوا بارانی بود.

برگ‌های زرد، نارنجی و زرشکی، بوستان‌ها و خیابان‌ها را رنگارنگ کرده بودند.

آسمان، روی خانه‌ها، خیابان‌ها، کوچه‌ها و بچّه‌ها با آب‌پاش بزرگش، آب می‌پاشید.

وقتی به بندرعباس رسیدم آن‌قدر تعجّب کردم که نگو! مردم توی زمین‌های کشاورزی کار می‌کردند و بچّه‌ها با مترسک‌ها بازی می‌کردند.

با خودم گفتم: «خدای خوب، ایرانِ عزیز ما چه سرزمین جالبی است!

بچّه‌های شمال، آدم‌برفی بازی می‌کنند و بچّه‌های جنوب، مترسک‌بازی!»

CAPTCHA Image